Estekannalbeki

Thursday, November 23, 2006

امشب بوقلمون خورون هست و جشن شکرگزاری
والا اینجا که واقعا هم باید جشن شکر گزاری باشه با این همه نعمتی که خدا جمع کرده اینجا
من نمیدونم این ملت کافر که هر نوع گناهی هم میکنن و فقط سالی یکبار خدا رو شکر میکنن چجوری که از مملکت ما که روزی سه بار شکر میکنن و نذر میکنن و سفره های مختلف می اندازن و پارچه میبندن به زری خانم
باز هم دردمند و تر هستن خوشبخت ترند
احتمالا وقتی آمریکا توی صف نعمت بوده ایران توی صف عمامه بوده
البته همه مون خوب میدونیم تفاوتها کجاست
و فرق مملک با صاحب و بی صاحب چیه

به هر حال روز شکرگزاری همه مبارک باشه
امیدوارم خونه داداش جینگولک اینا چیز دیگه ایی غیر از بوقلمون باشه جون خداییش مرغ بی بو و بی مزه ایی هست البته جینگولک نمیدونه من بوقلمون دوست ندارم و الا به مامانش میگفت اونم به اون یکی داداشش میگفت بعد اونم به زنش می گفت زن داداشش هم میخواست یه غذا جدا واسه من درست کنه که فکر نکنم اصلا درست باشه اینکار
یه بار یادمه واسه روز مادر یک مهمونی بزرگ گرفته بودن یک عالمه هم پخت و پز کرده بودن..موقع غذا که شد همین زن برادره اومد چند تا ظرف جدا گذاشت روی میز و اعلام کرد لطفا کسی به اینها دست نزنه اینها غذای بدون گوشت خوک برای دوست دختر جینگولکه ....چون میدونن من پورک نمی خورم
خب منم خجالت کشیدم که مجبور شده واسه منم جدا غذا درست کنه عین این دختر لوسها

اوه امشب تولد بابا هم هست...هر چند که اینجا رو نمی خونه اما مبارک باشه....

من دیگه برم که مشقهام عقبه

Saturday, November 11, 2006

من اونقدری درگیر پایان نامه ام هستم که گاهی یادم میره وبلاگی هم دارم
اما اومدم چیزی رو بگم و برم
امروز بر حسب اتفاق رفتم سر کمد برادرم تا چیزی بردارم که یکهو تعداد زیاد پیراهن هایی که به چوب لباسی آویزون بودن نظرم رو جلب کردن
یکهو حس فضولیم گل کرد گفتم بشمرمشون
این هم نتایج بدست آمده
سی و دو عدد پیراهن آستین بلند در رنگهای مختلف از جمله آبی کم رنگ تا پر رنگ و بنفش در تونالیته های مختلف و سفید و مشکی و البته طرحهای متفاوت
شش عدد گرمکن با کلاه و بدون کلاه
تعداد بیشماری تی شرت
شلوارهای کبریتی به رنگ شتری تیره و روشن
جینز از آبی کمرنگ گرفته تا سورمه ایی
شلوارهای مجلسی راه راه و بی راه
کفش از نابوک گرفته تا چرم در رنگهای قهوه ایی مشکی و شتری به اضافه کفشهای ورزشی و البته کفش مخصوص فوتبال
خلاصه دردسرتون ندم کمد من در مقایسه با کمد داداشم مثل جمعیت جزیره کیش در قبال کشور چین میمونه
اسم دخترها بد در رفته به خرید زیاد خود من شاید دو ماهی یکبار هم نرم خرید اونم که بیشترمواقع چیزی چشمم رو نمیگیره یا اگر هم
خیلی خوب باشه اینقدر گرونه که نمیخرم
تازه اونقدر جایی هم نمیرم که بخوام اینهمه لباس داشته باشم
به هر حال فقط اومدم به همین نکته اشاره کنم که بقول شیرازی ها سر دلم مونده بود
خدا بر تعداد لباسهایت بیافزاید خان داداش

آمین